يادداشت هاي خياباني (1):
در شهري كه پياده رو هايش مفتخر به قدوم بانوان آرايش است، در شهري كه خيابانهايش ساييده به وايد رينگ صاحبان آرمهاست، در شهري كه علايم رانندگي پيامبران راهنمايي اند، در شهري كه فرهنگ را با عبور از محل خط خطي شده داد مي زنند، در شهري كه چراغ ماشين ها عجيب شبيه چشمان آدمهاست!، درشهري كه دود را نفس مي كشند، در شهري كه چاله تعميرگاههايش 1000 برابر عدد تخت بيمارستان هاست، در شهري كه كنترل را اصلا“ حس نمي كني!، در شهري كه موتور هايش مي پرند اما فولكس آن قورباغه اي است!، در شهري اينچنين: مي خواهم رانندگي بياموزم .
<< صفحهٔ اصلی