اندیشه های یک مجنون

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۱

تهران ساعت25 (1):
افسر انتظامات داد مي زنه: صلوات ختم كنين. سرم گيج ميره. مگه از اورانيوم گاز اشك آورم ميسازن؟؟ شايدم مي خوان عقيم شيم. بغل دستيم مي پرسه : ببخشيد، شورت اضافي همراهتون هست؟
وايستاده جلوم. سيلي مي خوابه تو صورتم. اين ديگه از كجا فهميده وبلاگو؟ گريه م گرفته: بابا مگه ما چي گفتيم؟ همش گفتم انداختن يه خروس وسط يه عالمه مرغ شرعي نيست. آخه با انصافا، يا خدا رو بخواين يا تخم مرغو ديگه. ميره تو فكر. طرح خوبيه. رو سربرگ مينويسه: طرح مبارزه با آفات دامي و خانه هاي عفاف... طراح: صاحب مرغداري
40 ساله از انحلال نهضت آزادي ميگذره. امروز 150 تا نماينده در سالروز اين واقعه تاريخي طي نامه اي خواستار روشن شدن زواياي مبهم نامه منسوب به 151 نفر ازاعضاي مجلس شدن يكيشون هم بدو بدوسر ميرسه .امضاها ميشن صد وپنجاه و يكي.زيپشم مي كشه بالا.