اندیشه های یک مجنون

پنجشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۱

مي خواستم يه هديه بدم به مامان. ديدم از خستگي حال هديه گرفتن هم نداره.
ضمنا” تو شوروي يه جايي هست كه زنا مثل مردان. حتي كم كم سازگاري با محيط سخت پيدا كردن. اون مهندس معدن مي گفت: اونجام ولي كار تو معدن مخصوص مرداست.هـ! معدن!!! بياييد باهم بخنديم. فكر كردين همه جا مثل تهرانه؟؟
روز معدن