نزديك خونمون يه جايي هست من يه وقتايي از جلوش رد ميشم. جاي عجيبيه. اون دفعه ديدم يه خانومي موباز‚ موتور سوار بود. دفعه پيش هم يه دختر و پسري بدجوري پيش هم بودن. آخرين بار هم يه صحنه افتضاح. هيچكس نمي دونه چرا اونجوريه اونجا. كسي گير نميده. نيما مي گفت: دستور از بالاست. شايد اقليت هاي مذهبي هستن.
<< صفحهٔ اصلی