اندیشه های یک مجنون

پنجشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۱

دو، چهار، شش چشم خيره به زيبايي دختر، گفتم: شما بفرمائيد بشينيد.
غرق در افكار سياسي ام. پيرزني بلند شد و گفت: شما بفرمائيد بشينيد.
نگارستان(با تلخيص)